خبر

سلام بابایی

امروز یه یه مطلبی رو میخوام برات بنویسم که جالب بدونی،اونم اینکه: منو مامانی قرار گذاشته بودیم وقتی من از مکه برگشتم بریم پابوس امام رضا(ع) ، وقتی من برگشتم  با مامانی تقویم رو ورق زدیم تا یه روزی پیدا کنیم، مامانی میخواست حتی شده یک روزه بریمو بیاییم اما تا چشممون به تاریخ15/4/1391 خورد تصمیم عوض شد که برای اون روز بر یم مشهد چون هم پنچشنبه بود که مامانی تعطیله و نیازی به گرفتن مرخصی نداشت هم اینکه روز خیلی خیلی بزرگ و مبارکی هستش میلاد : امام زمان حضرت مهدی(عج) که سلام ودرود خدا بر او باد. اما من باید مرخصی میگرفتم چون من که پنچشبه ها تعطیل نیستم
سرتو درد نیارم خلاصه بعداز پیگیریهای من برای گرفتن بلیط موفق شدم برای همون روز صبح ساعت 4 بلیط بگیرم ، البته ناگفته نمونه که تا روز موعود هنوز دو هفته مونده بود که باخبر شدیم منو مامانی دیگه تنها نیستیم و شمارو خدا بهمون داده به همین خاطر رفتیم دکتر و مامانی بادکتر صحبت کرد و موضوع رو براش تعریف کرد دکتر هم به مامانی گفت که تا پایان ماه 4 باید صبر کنیم بعد به مسافرت بریم چون شرایط شما خاص هستش سفر برای شما و مامانی خطرناکه به همین خاطر منو مامانی تصمیم جدیدی گرفتیم اونم اینکه: تا زمان دنیا اومدن شما صبر کنیم ،  وقتی به سلامتی دنیا اومدی هر3تاایی مون برای تشکر و پا بوس میریم مشهد ، الانم که دارم این مطلبو برات مینویسم 14/4/1391 هستش یعنی 1روز قبل از سفرمون. پس بابایی به امید اون روزی که هر 3تایی بریم انشاالله
راستی دیدی داشت یادم میرفت برات بنویسم که از سفری که به سرزمین وحی داشتم برات 3دست لباس آوردم که یا 2تاش بدردت میخوره یا یکیش تازه هم به حرم ملکوتی خاتم الانبیا حضرت محمد(ص) متبرک شده و هم دور قبله گاه مسلمین با خودم طواف دادم ، من توی اون سفر به نیابت مامانی و همه اونهایی که التماس دعا داشتن زیارت کردم اما طواف که لباسهای شما بامن همراه بود مخصوص خود خود شما بود، پس به امید روزی که منو شما ومامانی هر3تا باهم طواف کنیم انشاالله.