خوش اومدی گلم

سلام عزیزم، نی نی قشنگم، هدیه آسمونی مامانی و بابایی:
خدا را شاکریم که تو عزیز نازنین رو به ما هدیه داده و ما رو شایسته نام پدر و مادر دانسته.
من و بابایی از همین الان برای دیدن روی ماهت روز شماری می کنیم

دودوی عزیزم، مامانی میخواد تا زمانی که خدای مهربون بهش توانایی بده برات بنویسه:

می‌نویسم به امیدی که تو خوانی، ورنه
آخرین قافیه‌ی مصرع من 'مردن' بود

الان تقریباً دو ماه و یک روزه که تو دل مامانی جا خوش کردی. امیدوارم که بتونم میزبان خوبی برات باشم.

من و بابایی فروردین ماه سال 90 با هم آشنا شدیم و خرداد همون سال توی بین‌الحرمین (سرزمین مقدس کربلا) به عقد هم دراومدیم. الحمدلله زندگی خوبی رو آغاز کردیم .
این بابایی شما خیلی عجول بود مامانی... از همون روزهای اول ازدواجمون اصرار داشت که شما هم به جمعمون اضافه بشی. اما صلاح خداوند مهربون چیز دیگه‌ای بود. بابایی شما 9 فروردین امسال به مکه مشرف شدند (البته تنهایی) اونم هدیه مامان فهیمه بود براشون. بعد از برگشتنشون یعنی اواخر فرودین ماه شما اومدی تو دل مامانی.
البته ما از وجود شما تا دو هفته‌ی پیش بی خبر بودیم
در حال حاضر تمامی اعضای فامیل دور و نزدیک حتی دوستان خانوادگی هم خبر حضور شما رو شنیدن و حسابی خوشحالند.

بابا محمد رضا، مامان فاطمه، عمو حسین و زن عمو میترا و متین عزیز، عمو علی و زن عمو پانته‌آ و رهام عزیز، عمه معصوم و عمو سید محمد و سید علی عزیز و عمو حامد اقوام شما از طرف بابا عباس هستند.

بابا محمود، مامان فهیمه، دایی رضا و زندایی مینا و دایی امیر اقوام شما از طرف مامان زینب هستند.