محمد مهدیمحمد مهدی، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 26 روز سن داره

هدیه آسمونی

محمدمهدی و مهدی یار هدایای آسمونی ما

یه حس خیلی خوب

1391/7/10 8:22
نویسنده : مامانی
163 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عزیزدل مامانی
امیدوارم خوب خوب خوب باشی؛
گل من، می خوام برات از یه حس خوب بگم. عزیزم من اولین بار در تاریخ 26 مرداد ماه یعنی زمانی که شما تقریبا17 هفته و 5 روزت بود تکون خوردنت رو توی دلم احساس کردم اون هم موقعی که توی راه هشتگرد بودیم و به سمت خونه مامان فاطمه در حال حرکت. آخه اون شب مامان فهیمه و بابا محمود هم افطاری اونجا دعوت بودند. چون ترافیک مسیر به خاطر تعطیلات عید فطر خیلی زیاد بود و فکر کنم شما خیلی خسته شده بودی، حسابی تکون خوردی. قبل از اون هم من حرکت هایی رو احساس می کردم ولی هیچ کدوم شدت این حرکت رو نداشت و وقتی برای مادر بزرگهایت توضیح دادم گفتند که این حرکت نی نی گلمونه و احساس درسته.
و اما
از اون روز تا دیشب هر وقت که تکون میخوردی، من به بابایی می گفتم که دستش رو روی شکمم بذاره شاید متوجه حرکت شما بشه ولی چیزی احساس نمی کرد. آخه بابایی عاشق این تکونهای نی نی شه. وقتی من میگفتم آخ تکون خورد یه جورایی غصه می خورد که چرا نمی تونه احساس کنه. ولی دیشب یعنی 8 مهر ماه که شما تقریبا 24 هفته ات بود، بعد از شام من روی کاناپه دراز کشیده بودم که دیدم حرکتت انقدر شدیده که با نگاه کردن هم متوجه میشم، با خودم گفتم الان وقتشه. بابایی رو صدا کردم که بیاد و دستش رو بذاره. اولش گفت چه فایده من که تا دستمو میذاره این وروجک ساکت میشه، اما من دوباره ازش خواستم که بیاد و یک بار دیگه امتحان کنه، بابایی هم قبول کرد خیلی آروم دستش رو گذاشت روی دل مامانی و سرش رو نزدیک کرد، فکر کنم داشت چیزی بهت می گفت ولی من متوجه نشدم چون روش به من نبود، همون لحظه برگشت سمت من و گفت این بود نه... گفتم آره خودشه تکونهای نی نی نازته. مطمئنم که حسابی خوشحال شد و تا زمانی که تکون می خوردی دستش رو همونجوری نگه میداشت و چیزی نمی گفت، من این حس خوب رو توی نگاه بابایی دیدم عزیزم. 

عاشق دیدارت مامانی و باباییقلب 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)