لالایی خاله ستاره
پسر هندوانه ای
پسرم در دهکده سلامت (دریاچه شهدای خلیج فارس)
محمد مهدی در نمایشگاه کتاب
امسال هم مثل سال قبل من وپسری و بابایی اش، رفتیم نمایشگاه کتاب. در کنارش نمایشگاه اسباب بازی هم بود. که ما برای پسری چند سری کتاب و چند تا اسباب بازی فکری خریدیم. بعد از اتمام خرید صورت عزیز دلمون رو دادیم نقاشی کردند. اتفاق جالب در هنگام خروج از نمایشگاه: محمد مهدی ما در حال رژه رفتن بود که به یه ماشین آتش رسانی رسید، شروع کرد سر تا پای این ماشین رو چک کردن و هی میرفت و می اومد... کار به جایی رسید که دو نفر نیروی آتش نشانی که در کنار ماشین آماده به خدمت بودند، از این گل پسر ما خوششون اومد و یکی از اونها درب ماشین رو باز کرد و پسری رو داخل اون نشوند، چراغ گردونشو روشن کرد و بی سیمش رو جلوی دهان محمد مهدی گرفت و ما شروع کردیم سوال ...
نویسنده :
مامانی
12:13
پسر ما بعد از حمام
پسرم و شناختن صدای حیوانات
در حال حاضر گل پسر ما می تونه صدای بعضی از حیوانات را در پاسخ سوال ما در بیاره (البته با زبان شیرین خودش) مثلاً: ببعی میگه :بع دنبه داری: بع پس چرا میگی: بع ( هنوز نمی تونه نه بگه جاش میگه بع) گاوه میگه: ماو پیشوه میگه: موو (نمی تونه بگه میو) هاپوه میگه: اوه اوه (نمی تونه بگه هاپ هاپ) وقتی میگیم خروسه میگه قوقولی قوقو، فقط با صدای بلند میخنده وقتی میگیم اسبه میگه: خوشو تکون تکون میده که مثلا سواره اسبه (این کارها مرتبط به یکسال و دو ماهگی محمد مهدیه) ...
نویسنده :
مامانی
8:35