محمد مهدیمحمد مهدی، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 26 روز سن داره

هدیه آسمونی

محمدمهدی و مهدی یار هدایای آسمونی ما

یه حس خیلی خوب

سلام عزیزدل مامانی امیدوارم خوب خوب خوب باشی؛ گل من، می خوام برات از یه حس خوب بگم. عزیزم من اولین بار در تاریخ 26 مرداد ماه یعنی زمانی که شما تقریبا17 هفته و 5 روزت بود تکون خوردنت رو توی دلم احساس کردم اون هم موقعی که توی راه هشتگرد بودیم و به سمت خونه مامان فاطمه در حال حرکت. آخه اون شب مامان فهیمه و بابا محمود هم افطاری اونجا دعوت بودند. چون ترافیک مسیر به خاطر تعطیلات عید فطر خیلی زیاد بود و فکر کنم شما خیلی خسته شده بودی، حسابی تکون خوردی. قبل از اون هم من حرکت هایی رو احساس می کردم ولی هیچ کدوم شدت این حرکت رو نداشت و وقتی برای مادر بزرگهایت توضیح دادم گفتند که این حرکت نی نی گلمونه و احساس درسته. و اما از اون روز تا دیشب هر وقت ...
10 مهر 1391

خبرهای خوب

سلام عزیز دل مامانی بازم اومدم ولی بعد از یک ماه و نیم خبرهای خوبی دارم... عزیزم، اول از همه اینکه شکر خدا نگرانی های ما و شک دکترها نسبت به سلامت شما برطرف شد . مامانی؛ توی این مدت دوباره یک آزمایش خون دیگه دادم که اون هم احتمال خطر و از دفعه قبل بیشتر نشون داد. دکترها یک آزمایش نهایی رو پیشنهاد دادن و اون روش آمنیوسنتز بود. آزمایشی که من حسابی ازش وحشت داشتم. میدونی مامانی توی این آزمایش از مایع اطراف شما نمونه برداری کردن و اون رو برای انجام آزمایشات کروموزومی فرستادن. می دونم که توی این مدت احساس کردی ولی وقتی انشاءالله دنیا بیای یادت نمی مونه که چی به ما گذشت... برای این آزمایش رفتیم مرکز پزشکی نسل امید. اونجا یه سوزن بزرگ رو و...
26 شهريور 1391

نگرانی

سلام عزیز دل مامانی نمی دونم چرا نگرانی من برای سلامتی شما تمومی نداره یکشنبه این هفته (8/5/91) رفته بودم بیمارستان میلاد برای مراقبت ماه چهارم شما، دکتر به محض اینکه نتیجه آزمایش خونی رو که قبلا داده بودم رو دید، توی پرونده ام نوشت هشدار علائم خطر. بعدش هم یکسری آزمایش خون و سونو دیگه داد که تا آخر این ماه  باید انجام بدم و نتیجه اش رو سریع به دکتر نشون بدم. عزیزم این موضوع منو خیلی نگران کرده خیلی زیاد انقدر توی این دو روز گذشته گریه کردم و از خدا سلامتی ات رو خواستم. عزیزم امیدوارم اشتباه شده باشه چون من نمیخوام تورو از دست بدم. برام دعا کن مامانی. میدونم خیلی کم طاقتم ولی تو یه فرشته‌ی کوچولویی هستی که خدا خیلی دوست داره. بر...
10 مرداد 1391

سونوگرافی nt

سلام عزیز دل مامانی من و بابایی سه روز قبل رفتیم سونوگرافی، پیش خانم دکتر آقا فرج اله، تا اینکه فعلا از سلامت شما مطمئن بشیم. عزیزدلم تمام مطالب قبلی که بابایی نوشتن همش مربوط به همین جلسه سونوگرافی میشه. ما اون شب نزدیک به سه ساعت منتظر موندیم تا روی ماهت رو ببینیم. آخه خیلی شلوغ بود. منم که گرسنه ام شده بود، تو این فاصله با بابایی رفتیم شام خوردیم تا نوبتمون بشه. وقتی که خانم دکتر شروع به سونو گرافی کرد، کم مونده بود بابایی بره تو مانیتوری که داشت شمارو نشون میداد، آخه اولین باری بود که میدیدتت. چشمای بابایی یه برق خاصی داشت که تا حالا ندیده بودم. خیلی بامزه‌ای وروجک مامانی، مثل ماهی اینور و اونور می رفتی، پشت و رو میشدی، ...
28 تير 1391

استراحت مطلق

سلام عزیز مامانی امیدوارم که خوب باشی چون توی یک هفته گذشته همه ما نگران سلامت شما بودیم و هستیم. عزیز تر از جانم: چهارشنبه سی و یکم خرداد ماه مامانی دلش خیلی درد می کرد برای همین مجبور شدم بعدازظهر مرخصی بگیرم و برم دکتر (مامان فهیمه برامون وقت گرفته بود و اونجا منتظرم بود) توی مسیر هم از جلوی برج ساعی که محل کار بابایی عزیز است رد شدم. من داخل اتوبوس و بابایی توی ایستگاه منتظرم بود تا به محض رسیدن اتوبوس من یه لحظه ببینمش. (دیدن اون به من آرامش می ده، حالا انشاءالله خودت که بیای بهتر میتونی این حرفم و درک کنی) آره گلم میگفتم: من رفتم دکتر و وقتی علائمی که داشتم رو برای دکتر شرح دادم چیزی گفت که بند دلم پاره شد. خیلی خودمو کنترل کردم که ت...
11 تير 1391

خوش اومدی گلم

سلام عزیزم، نی نی قشنگم، هدیه آسمونی مامانی و بابایی: خدا را شاکریم که تو عزیز نازنین رو به ما هدیه داده و ما رو شایسته نام پدر و مادر دانسته. من و بابایی از همین الان برای دیدن روی ماهت روز شماری می کنیم دودوی عزیزم، مامانی میخواد تا زمانی که خدای مهربون بهش توانایی بده برات بنویسه: می‌نویسم به امیدی که تو خوانی، ورنه آخرین قافیه‌ی مصرع من 'مردن' بود الان تقریباً دو ماه و یک روزه که تو دل مامانی جا خوش کردی. امیدوارم که بتونم میزبان خوبی برات باشم. من و بابایی فروردین ماه سال 90 با هم آشنا شدیم و خرداد همون سال توی بین‌الحرمین (سرزمین مقدس کربلا) به عقد هم دراومدیم. الحمدلله زندگی خوبی رو آغاز کردیم ...
28 خرداد 1391