محمد مهدیمحمد مهدی، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 13 روز سن داره

هدیه آسمونی

محمدمهدی و مهدی یار هدایای آسمونی ما

سفر مشهد مقدس - اسفند ماه 1393

با لاخره امام رضا(ع) بعد از تقریباً دو سال ما رو طلبیدن و اجازه ورود به حرم مطهرشون رو بهمون دادن. اولین بار  که با محمد مهدی به مشهد مشرف شدیم اردیبهشت ماه سال 92 که تقریبا سه ماهه بود و این بار دوم اسفند 93 که دو سال و 28 روزش بود. یه سفر کوتاه ولی شیرین. سفر مون با هواپیما بود و چون گل پسری دو سالش تمام شده بود یک صندلی مجزا بهش اختصاص داده بودند. براش خیلی جذاب بود آخه سری قبل خیلی کوچول بود. قبل از سوار شدن به هواپیما خدمه محترم پرواز از محمدمهدی بالای پله ها و کنار پرچم ایران یه عکس خوشگل انداختند. ار علاقه شدید این گل پسر به پله بگم که چه بلایی به سر باباش آورد: محمد مهدی شدیداً به بالا و پایین رفتن از پل...
23 اسفند 1393

خوش صحبتی های گل پسری 3

محمد مهدی پیشرفت کرده و دیگه بوکا بوکا نمی گه و میگه پرچم ، مثلاً پرچم ایران یا بعضی وقتها پرچم الله، پرچم یا حسین و پرچم خضرت عباس (به جای حضرت عباس) البته پرچم یا اباصل همچنان به قوت خود باقیه لالایی که شبها براش می خونم تقریبا حفظ شده و قسمتهای اولش رو من می گم و قسمتهای انتهایی رو اون تکرارا می کنه(کتاب لالایی های نی نی کوچولو) لالا گل عناب         شده مهتاب چراغ خواب       ماهی خوابیده توی آب          نیلوفر هم توی مرداب نی نی کوچولوی ماهم          داره میخوابه تو خونه   &nbs...
11 بهمن 1393

اولین عکس دفترچه بیمه پسرمون

بعد از اتمام دو سالگی عکس دار شدن دفتر چه بیمه الزامی است، امروز که بابا عباس برای تمدید دفتر چه بیمه شما به شعبه مراجعه کردند، ازشون عکس خواسته بودند و ایشون هم جز عکس اولین محرم شما، عکسی از صورتت نداشتند، برای همین اولین عکس دفتر چه بیمه شما به این شکل دراومد و قرار شده برای تمدید ماه بعد یک عکس پرسنلی جایگزین این عکس موقت بشود. ...
6 بهمن 1393

تولد دو سالگی گل پسرم

تولدت مبارک مامانی همیشه شاد باشی و تنت سلامت باشه انشاءالله روز جمعه سوم بهمن ماه (یک روز قبل از روز تولد) یه جشن تولد مختصری برای عزیز دلمون گرفتیم. ازش میپرسیم چند سالته میگه" دوسادولا" و دستش رو برای نشون دادن عدد دو بالا میاره. هدایای تولد: من و بابا عباس براش سرسره خریدیم ( محمد مهدی میگه باباعباسش سرسر خریده خیلی ننون باباعباس) بابا حبیب: لگو -   باباجون و مامان فاطمه : کاپشن شلوار + 50.000 تومان -  عمه معصوم: 30.000 تومان -  خاله آمنه: ژاکت -  خانم صادقی (دوست مامان فاطمه) : 50.000 تومان مامان فهیمه  و بابا محمود : پالتو -  دایی رضا : استخربادی -  د...
5 بهمن 1393

از شیر گرفتن محمد مهدی جان

حدوداًً دو ماه قبل از تولد 2 سالگی گل پسرم به این موضوع فکر میکردم و با هر کدوم از دوستان یا اقوام که تجربه جدیدی در این زمینه داشتند مشورت می کردم و راهکارهاشون رو میشنیدم . بالاخره تصمیم به اجرایی کردن آن گرفتم. طبق راهنمایی کتاب ریحانه بهشتی و مطالعه یکسری تجربیاتی که از اینترنت دریافت کرده بودم، صبح روز چهارشنبه 19 آذر 93 (یعنی تقریباً یک ماه و نیم قبل از تولد) ساعت 5صبح محمد مهدی درحالی که کاملاً خواب آلوده بود آخرین شیر رو خورد. خودم کلی غصه خوردم و گریه می کردم . بالاخره مثل هر روز پسری رو تحویل مامانی دادم و با بابا عباسش رفتیم سرکار. در نزدیکی محل کار یک عدد انار شیرین خریدیم و شب قبلش هم چسب زخم و داروی صبر زرد تهیه کرده بودی...
4 بهمن 1393

خوش صحبتی های پسری ما 2

یکسری مکالمات بین ما و گل پسر رد و بدل میشه که جالبه. بخشهای ابتدایی را ما میگیم و  پسری پاسخ میده: (گفته های ما به رنگ مشکی و گفته های محمد مهدی عزیز به رنگ قرمز تایپ شده است) وقتی میگه معصوم بیخون ، یعنی اینکه ما کلمات زیر را میگیم و اون جواب میده بابا : بابا عباسه                 مامان : زیمب               محمد : مهدی              عمه : معصوم           سید: علی     &n...
10 آذر 1393

خوش صحبتی عسل ما

این جیگر طلا  اسم خودش رو اینجوری میگه: ما میگیم محمد و اون میگه مهنی (البته با تاکید روی حرف ه) به من میگه مامانیا و باباش رو عبا صدا می زنه. مامان بزرگهاش مامانی و بابابزرگهاش بابایی هستند. به دایی می گه داییش و زتدایی هاش رو به اسم کوچیک صدا میزنه. تازه حدود سه هفته پیش عمو حسین و عمو حامدش رو شناخت و به عمه اش میگه عمه ای و پسر عمه اش رو ما میگیم سید و اون در ادامه میگه علی خاله آمنه و خاله سکینه رو به خوبی خاله میگه. عمه زیبا رو عمه میگه و عمو محسن رو عمو . بقیه عمو و عمه‌هام رو صدا نمی زنه. از ابتدای تابستان تا الان تقریبا هر شب برنامه خندوانه رامبد جوان رو میبینه و عاشق شعرهاشه و ما براش ضبط هم کردیم و رو...
8 مهر 1393