محمد مهدیمحمد مهدی، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 13 روز سن داره

هدیه آسمونی

محمدمهدی و مهدی یار هدایای آسمونی ما

اتفاقی که خدا به خیر گذروند

پسر گلم، چهارشنبه3 مهرماه ساعت 2:30 نصفه شب، از روی تخت خواب ما قل خوردی و افتادی زمین و چون کف اتاق خواب ما سرامیک بود متاسفانه سرت شکست. اون شب من و شما با هم روی تخت خوابیده بودیم و بابا عباس هم جلوی تلویزیون خوابش برده بود. عزیز دلم : روی تخت، یک طرفت بالش بود و طرف دیگرت من خوابیده بودم، که نصفه شب با صدای زمین خوردنت بیدار شدم، خیلی وحشتناک بود، اول فکر کردم پام به جارو برقی خورده و افتاده و تو با صدای اون از خواب پریدی و گریه میکنی. ولی وقتی چشمامو باز کردم دیدم که کنارم نیستی و روی زمین افتادی و فقط داد زدم : عباس بچم و حسابی شروع کردم به گریه کردن از روی زمین بلندت کردم و فکر می کردم الان پشت سرت باید حسابی خون ر...
8 مهر 1392

نا گفته ها...

سلام عزیزم بالاخره من اومدم سرکار و مجبور شدم بعد از 7 ماه تنهات بذارم، البته خیالم راحته، هم تو خیلی پسر خوبی هستی و هم جات خیلی خوبه. آدم که پیش مامان بزرگش باشه که بهش بد نمیگذره. راستش قرار بود ما 9 ماه کنار هم باشیم اما متاسفانه این قانون لغو شد. مهم نیست بی خیال بریم یه مقدار عقب تر... پسر گل مامانی روز چهارشنبه 4 بهمن ماه 1391 ساعت 10:45 صبح توی بیمارستان میلاد زیر نظر خانم دکتر خاکبازان قدم گل شو روی چشمای مامانش گذاشت. اون روزها حسابی هوا آلوده بود در حد هشدار، انقدر آلودگی زیاد بود که فکر می کردی همه جا رو مه گرفته بود. وزنت هنگام تولد 2کیلو و 900 گرم و قدت 50 سانت بود. (الحمدلله  الان 7 کیلویی و قدت هم  69 سان...
20 شهريور 1392