محمد مهدیمحمد مهدی، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 25 روز سن داره

هدیه آسمونی

محمدمهدی و مهدی یار هدایای آسمونی ما

نگرانی

سلام عزیز دل مامانی نمی دونم چرا نگرانی من برای سلامتی شما تمومی نداره یکشنبه این هفته (8/5/91) رفته بودم بیمارستان میلاد برای مراقبت ماه چهارم شما، دکتر به محض اینکه نتیجه آزمایش خونی رو که قبلا داده بودم رو دید، توی پرونده ام نوشت هشدار علائم خطر. بعدش هم یکسری آزمایش خون و سونو دیگه داد که تا آخر این ماه  باید انجام بدم و نتیجه اش رو سریع به دکتر نشون بدم. عزیزم این موضوع منو خیلی نگران کرده خیلی زیاد انقدر توی این دو روز گذشته گریه کردم و از خدا سلامتی ات رو خواستم. عزیزم امیدوارم اشتباه شده باشه چون من نمیخوام تورو از دست بدم. برام دعا کن مامانی. میدونم خیلی کم طاقتم ولی تو یه فرشته‌ی کوچولویی هستی که خدا خیلی دوست داره. بر...
10 مرداد 1391

سونوگرافی nt

سلام عزیز دل مامانی من و بابایی سه روز قبل رفتیم سونوگرافی، پیش خانم دکتر آقا فرج اله، تا اینکه فعلا از سلامت شما مطمئن بشیم. عزیزدلم تمام مطالب قبلی که بابایی نوشتن همش مربوط به همین جلسه سونوگرافی میشه. ما اون شب نزدیک به سه ساعت منتظر موندیم تا روی ماهت رو ببینیم. آخه خیلی شلوغ بود. منم که گرسنه ام شده بود، تو این فاصله با بابایی رفتیم شام خوردیم تا نوبتمون بشه. وقتی که خانم دکتر شروع به سونو گرافی کرد، کم مونده بود بابایی بره تو مانیتوری که داشت شمارو نشون میداد، آخه اولین باری بود که میدیدتت. چشمای بابایی یه برق خاصی داشت که تا حالا ندیده بودم. خیلی بامزه‌ای وروجک مامانی، مثل ماهی اینور و اونور می رفتی، پشت و رو میشدی، ...
28 تير 1391

شکمو!!!!!!1

ماشاا... گوش شیطون کر آخه هروقت مامانی غذا میخوره سری عکس العمل نشون میدی و تو دل مامانی شروع میکنی به تکون خوردن الهی بابایی قربون اون ورجو ورجه کردنت بر ...
27 تير 1391

شرارت قبل از تولد!!!!!!

خانم دکتر که داشت تصویر شمارو به ما نشون میداد همش داشتی تکون میخوردی که خانم دکتر میگفت:نی نی شما توی این سن یعنی(13هفته و1 روز) ماشاا... چه شیطون خدا بدادتون برسه ...
27 تير 1391

اولین دیدار بابا

سلام بابایی بالاخره منم شمارو دیدم البته به همراه مامانی آخه باهم رفتیم سونوگرافی تا خانم دکتر هم مامانی رو معاینه کنه هم وضعیت شمارو به ما بگه ...
27 تير 1391

خبر

سلام بابایی امروز یه یه مطلبی رو میخوام برات بنویسم که جالب بدونی،اونم اینکه: منو مامانی قرار گذاشته بودیم وقتی من از مکه برگشتم بریم پابوس امام رضا(ع) ، وقتی من برگشتم  با مامانی تقویم رو ورق زدیم تا یه روزی پیدا کنیم، مامانی میخواست حتی شده یک روزه بریمو بیاییم اما تا چشممون به تاریخ15/4/1391 خورد تصمیم عوض شد که برای اون روز بر یم مشهد چون هم پنچشنبه بود که مامانی تعطیله و نیازی به گرفتن مرخصی نداشت هم اینکه روز خیلی خیلی بزرگ و مبارکی هستش میلاد : امام زمان حضرت مهدی(عج) که سلام ودرود خدا بر او باد. اما من باید مرخصی میگرفتم چون من که پنچشبه ها تعطیل نیستم سرتو درد نیارم خلاصه بعداز پیگیریهای من برای گرفتن بلیط موفق ش...
14 تير 1391